معنی دل تو - جستجوی لغت در جدول جو
دل تو
مایه ی درد، درد درونی
ادامه...
مایه ی درد، درد درونی
فرهنگ گویش مازندرانی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
ده تو
(دَهْ)
ده لا. ده تا. دارای ده تو. ده لایه:
بر من که دلم چو شمع یکتاست
پیراهن غم چو شمع ده توست.
سعدی
ادامه...
ده لا. ده تا. دارای ده تو. ده لایه:
بر من که دلم چو شمع یکتاست
پیراهن غم چو شمع ده توست.
سعدی
لغت نامه دهخدا
تصویر دو تو
دو تو
دو لا خمیده منحنی
ادامه...
دو لا خمیده منحنی
فرهنگ لغت هوشیار
دل توش
آتش دل، آتش درون
ادامه...
آتش دل، آتش درون
فرهنگ گویش مازندرانی
دس تو
از فن های کشتی لوچو و کشتی با شال است که دست حریف را گرفته
ادامه...
از فن های کشتی لوچو و کشتی با شال است که دست حریف را گرفته
فرهنگ گویش مازندرانی
دل گو
کنایه از: شجاع و نترس
ادامه...
کنایه از: شجاع و نترس
فرهنگ گویش مازندرانی
دل سو
مایه ی امید، امیدواری
ادامه...
مایه ی امید، امیدواری
فرهنگ گویش مازندرانی
دل توکان
دلهره، دلواپسی، تپش قلب
ادامه...
دلهره، دلواپسی، تپش قلب
فرهنگ گویش مازندرانی
دل توڑنے والے طور پر
به طور غم انگیز، به طرز دلخراش، به طور دلخراش
ادامه...
بِه طُورِ غَم اَنگیز، بِه طَرزِ دِلخَراش، بِه طُورِ دِلخَراش
دیکشنری اردو به فارسی